عيد سعيد فطر
عسلم سلام امسال يك شنبه 29 مرداد ماه عيد سعيد فطر بود. صبح كه از خواب پا شديم با بابايي تصميم گرفتيم مثل سال هاي قبل بريم مسجد واسه خوندن نماز عيد. خلاصه سه تايي جاضر شديم و جركت كرديم. وقتي رسيديم نماز تموم شده بود، جركت كرديم به سمت يه مسجد ديگه، اونجا هم ركعت اول را خونده بودند، خلاصه يه چند تا ديگه مسجد هم سر زديم، همه جا نماز تموم شده بود، من و بابايي ناراحت شديمٍ، مثل اينكه قسمت نبود، برگشتيم خونه و بعد از يه كم استراحت رفتيم خونه مامان جون، بعد هم ناهار رفتيم خونه مامان بزرگ، عمو مجتبي و خانواده هم اونجا بودند، وقتي مامان بزرگ ترنم را بغل كرده بودند، تو به مامان بزرگ غر زدي، خيلي بامزه بود، البته تو بعد از مامان و بابا روي بابا حسن ...
نویسنده :
ماماني و بابايي
9:55